سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 59347
کل یادداشتها ها : 21
خبر مایه


< 1 2

 

کوههای اطراف روستای بالانج:

کوه

در اطراف روستای بالانج کوههای سرسبز وبا قامت استواری که از دیرباز نماد سلحشوری سرداران و سربازان آذربایجان و مردمان غیور محال باراندوزچای در دفاع از این مرز وبوم بودند را می توان مشاهده نمود . این کوه ها عبارتند از  :

1- کوه ماه داغی   2- کوه جوم جوم   3- کوه دوم دوم ( کوه کهنه شهر) 4- کوه علی بولاغی     5- کوه گوی امام 

در خصوص اهمیت و سوقولجیشی این کوه ها توسط نویسندگان محترم کتابهای زیادی  تدوین شده است

قله بلند

قلعه دم دم «Düm Düm  » نماد شجاعت سرداران آذربایجان0

دردوکیلومتری جنوب غربی بالانج (محال باراندوز چای جنوبی)  قلعه ای بزرگ و تاریخی قرار دارد که از دیرباز نماد سلحشوری سرداران و سربازان آذربایجان در دفاع از مرز و بوم می باشد. کوه دوم دوم (dümdüm  ) که در حد فاصل روستاهای زورگاوا «بزرگ آباد با اکثریت ترکان شیعی مذهب و روستای تومتر وکوکیا با اکثریت ترکان سنی مذهب می باشد به مانند دژی بزرگ بر روی تپه سنگی در مقابل کوه مرتفع جوم جوم (cümcüm  ) برافراشته شده، کوه زیبا و استواری که به مانند ماه داغی، نگاه هر رهگذری را در دشت باراندوز  جنوبی به خود جلب می کند.

باغهای سیب و رودخانه خروشان باراندوز چای و بالانج چای نیز بر پهنای این دشت زیبا خود نمایی می کند.  این زیبایی های بکر و تاریخ دیرین این خطه سرسبز از آذربایجان همه را بر این می دارد که در ایام سال بخصوص در فصل بهاراز نزدیک قلعه باستانی دوم دوم وقله جوم جوم و کوه ماه داغی را از نزدیک مشاهده نمایند  

 از طریق  جاده خاکی کنارروستای فولادلوو ضمنا کنار  چشمه علی بولاغی دو مسیر میان بری است که ما را به دامنه کوه جوم جوم و قلعه دم دم) Düm Düm (می رساند.

 

کوه

دوم دوم (düm düm  ) در زمان سلطنت قیزیلباشان صفوی (سلطان محمد بن طهماسب و شاه عباس کبیر) نیز بواسطه جنگهای صفویه و عثما نی خبرساز می شود. اسکندر بیگ تورکمان که از نزدیک شاهد این حوادث بوده ودر کتاب عالم آرای عباسی به تفصیل به این حادثه اشاره می کند.  در این دوره و در پی لشکرکشی های عثمانی به آذربایجان امیربیگ چولاق (قزل قول )  از عشایر کرد منطقه صومای برادوست که طبق نوشته اسکندربیگ در آغاز زندگی مردی ناشناخته و کم اهمیت بود بواسطه خیانت به شاه عباس اول از طرف دولت عثمانی به عنوان حاکم منطقه مرزی ترگورـ مرگور، ایل شکاک و قلعه دوم دوم گمارده می شود.

امیربیگ چولاق (قزل قول ) قبل از این و در زمان سلطان محمد بن شاه طهماسب در جنگ با محمد بیگ از حکام عثمانی یک دستش را به ضرب شمشیر عسگرها از دست داده بود و از آن زمان به بعد به امیرچولاق (قزل قول ) معروف شده بود.

چولاق بیگ (قزل قول )  با وجود اینکه به شاه عباس اول خیانت کرده بود، در جریان لشکرکشی شاه به قصد استرداد و تسخیر ایروان و نخجوان در چمن سلماس به دست بوسی شاه عباس رفته و اظهار ندامت می کند که مورد قبول واقع می شود و شاه عباس ضمن اعطای لقب خانی به وی دستور می دهد که صنعتگران و زرگران ماهر بازویی از طلای احمر و جواهر نشان درست کرده و به بازوی وی بستند.

امیر چولاق (قزل قول ) هر چند مدت کوتاهی در امر حکومت کوشا و مطیع بود، ولی در اندک زمانی دوباره بنای یاغیگری می گذارد و حتی به فکر تحکیم بنای قلعه دوم دوم بواسطه کمک های دولتی و سرباز گیری از عشایر سرحدات و هم پیمانی با خان ابدال یاغی میافتد، که شاه عباس در سفر اردبیل از موضوع آگاه و اعتمادالدوله «حاتم بیگ اردوبادی» را مامور کرد که با امیر چولاق صحبت کرده و او را از عواقب کارش آگاه سازد و در صورت ادامه نافرمانی فتنه و شرارت او را فرو نشاند که در نهایت اینگونه نیز می شود و اردوی قیزیل باشان به فرماندهی حاتم بیگ اردوبادی به فتنه امیر چولاق پایان داد و خود وی و همدستانش نیز در این جنگ کشته شدند.

اسکندربیگ تورکمان در کتاب خود می نویسد: حکومت، قلعه دوم دوم را به قابان خان تفویض کرده وقوع این وقایع مطابق ایت ایل ترکی 1018 هجری قمری بود.

بعد از قلع و قتل امیر بیگ چولاق (قزل قول ) ، قلعه دوم دوم که از نظر اهمیت استراتژیکی فوق العاده مهم شده بود به عهده قابان خان واگذار شد. قابان خان در طی مدت شش سال با قدرت کامل حکومت کرده و خرابیهای قلعه را مرمت می کند. اما از اقبال بد وی چند روزی که  به شکار رفته بود. الغ بیگ نامی از افراد امیر چولاق (قزل قول )  به واسطه خبر یکی از زنان امیر چولاق که به طور پنهانی در طی این سالها در قلعه اقامت داشت، با چند تن از افراد کوهی و زبده خود با تعبیه سوراخی وارد قلعه شده و چند نفر از محافظان را که در خواب غفلت بوده کشته و نقاره شادمانی را به شدت به صدا در می آورند. دیگر محافظان نیز به گمان اینکه قلعه تصرف شده است دست از سلاح برداشته و از قلعه فرار می کنند بدین  سان قلعه مدت کوتاهی به دست الغ بیگ میافتد.

به هر حال قابانخان در شکارگاه از ماجرا مطلع گردیده و از پیربوداق خان امیرالامرا «تبریز» و آقا سلطان مقدم حاکم مراغه و دیگران یاری خواسته و قلعه را در کوتاه ترین زمان ممکن محاصره می کنند. اما قبل از آنکه جنگی آغاز گردد الغ بیگ بواسطه آتش سوزی در انبار باروت قلعه نصف صورت و بعضی از اعضایش می سوزد. طبق نوشته میرزا رشید ادیب الشعرا در صفحه 35 تاریخ افشار: اکراد در دل شب بسیار تاریک الغ بیگ را بر یابوئی بسته علی الغفله از دروازه بیرون شده از بیراهه راه فرار پیش گرفتند.

به سبب این غفلت قابانخان از حکومت عزل و آقا سلطان مقدم را حاکم می کنند که وی نیز تفنگچیان زیادی را در قلعه دم دم  گذاشته و خود توپراق قلعه اورمیه را مقعر حکومت خود قرار داده و بر شهر فرمانروایی کرد.


کوه

 

 

قلعه دوم دوم بار دیگر و برای آخرین بار در زمان کلبعلی خان افشار «ایپ قیران» حادثه ساز می شود که با تدبیر و شجاعت کلبعلی خان و برادرش گنجعلی خان دیگر مجالی برای یاغیگری فرصت طلبان باقی نمی ماند.

نویسنده تاریخ افشار در اثر گرانمایه خود با ذکر شجاعت های سردار افشار می نویسد:«ت ـ افشار، ص 57» در ایام حکمرانی او «کلبعلی خان ایپ قیران» در اورمی اشرار چنان گوشمالی بلیغ خوردند که روسای عشایر از دهنه ی حکاری تا حدود لایجان قدرت جنبشی نداشته و فی الحقیقه حرکات مذبوحانه می کردند و بعضی در گرمسیرات پراکنده بودند.

شجاعت های سردار افشار لرزه بر اندام هر دشمنی میانداخت، پس از شکست محاصره بغداد که بدست کلبعلی خان اتفاق افتاد، شاه عباس کلبعلی خان را به لقب خان خوانین مفتخر می کند. جدای از این سردار اورمی کلبعلی خان القاب «شیر شکار» و «ایپ قیران» را هم داشته که اولی بمناسبت کشتن شیری قوی پنجه در حضور شاه عباس و دومی به علت بریدن طنابهای خیام سپاه عثمانی اعطا شده بود.

به هر حال در اوایل حکومت کلبعلی خان افشار ایپ قیران در اورمیه، تمیر پسر امیر چولاق ناغافل از نام و آوازه سردار افشار، به تبعیت از پدرش باز عده ای از ناراضیان و اشرار را به دور خود جمع کرده و بنای تعرض و تعدی به اهالی اطراف قلعه دوم دوم را آغاز کرده بود، کلبعلیخان ابتدا برای اتمام حجت از راه اندرز و توجه دادن به عواقب کار شروع به مکاتبه کرد، چون سودمند نشد برادر خود گنجعلی خان را به محاصره قلعه گماشت. چند روزی از طرفین گلوله های سلاحها رد و بدل می شد. چون قسمتی از قلعه به محالات عشره نشین متصل بود اشرار سرحدادت نیز تعصبا و عنادا به امداد تمیرخان جنبیده و شورشی بزرگ ایجاد گردید که گنجعلی خان به ناچار از برادرش استمداد طلبید.

 

قسمت کناری قلعه دم دم که زندان می گویند

 

کلبعلی خان به محض شنیدن ماجرا عده ای از سواران سلحشور خود را برداشته و به کنار قلعه دم دم آمد. عصر همان روز از هر سو به قلعه یورش برد و هر دو قسمت شرقی و غربی را فرو گرفتند. اشرار با مشاهده این وضع از قلعه بیرون آمده تا غروب هنگامه جنگ گرم بود و بسیاری از اشرار کشته شده و بقیه باز به قلعه برگشتند. روزهای دیگر چون اشرار به سبب ترس از قلعه خارج نشدند و از درون برجها گلوله میانداختند، بالاخره کلبعلی خان ایپ قیران تدبیری اندیشید.

سردار افشار دستور داد قاطری را دو سه روز علوفه زیاد داده و آبش ندهند، روز چهارم آن را دور قلعه بگردانند و آن حیوان با حس خود راه آب قلعه را در زیرزمین شاید بیابد. همینطور هم شد، زیرا حیوان بی زبان در مسیر خود که همه جا بو می کشید در یک جا ایستاد و بنای لگد زدن و خروشیدن و جست و خیز کرد. همانجا را فورا کندند و راه آب چشمه پیدا شد، مقدار زیادی نفت از راه آب به داخل انبار قلعه وارد کردند و در نهایت بعد دو سه روز بالاخره امان طلبیده و مشایخشان را با کلام الـله مجید به نزد کلبعلی خان فرستادند و عفو خواستند. کلبعلی خان نیز موافقت کرد که همه اشرار اسلحه خود را تحویل داده و دست زن و بچه خود را گرفته و خارج شوند. اما از جهالت و عناد روسای اشرار به ویژه تمر بیگ یاغی حادثه بدی اتفاق افتاد.

حادثه عجیب این بود که هشتاد و شش نفر اززنان و دختران دوشیزه ، خودشان را از بالای بروج و دیوارهای بلند قلعه به دره عمیق انداختند و جان سپردند...

بعد از این حادثه نا گوار، کلبعلی خان برای جلوگیری از بروز دوباره چنین حوادث تلخ دستور داد استحکامات قلعه دم دم را ویران و به نوسازی حصار شهر اورمیه که بر اثر گذشت زمان رو به ویرانی نهاده بود بپردازند.

 

 

منابع:

ـ تاریخ عالم آرای عباسی، نوشته اسکندر بیگ تورکمان، نشر امیرکبیر 1387

ـ تاریخ افشار، به قلم میرزا رشید ادیب الشعرا، شفق 1345

ـ اورمیه در گذر زمان، حسن انزلی، دستان 1384

ـ تاریخ طبری ـ محمد بن جریر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران 1362

ـ نزهه القلوب، حمدالـله مستوفی، تهران 1336

ـ جامعه شناسی ایل شکاک، میرحاج علی نژاد، حسینی 1383

ـ  تحولات غرب آذربایجان به روایت اسناد مجلس شورای ملی، به کوشش: علی ططری، رحیم نیکبخت، تهران 1390 

 محمدعلی ارجمندی ـ نشریه آغری ـ شماره 142 ـ یکشنبه 12 خرداد 92  

 

 

 

 

 

 

 

 


 


  

 

بازیهای سنتی در بالانج

 بازیهایی که در روستای بالانج مرسوم بودند ودر ایام عید و یا در مواقع فراغت کودکان و یا بزرگترها در کوچه ویا در پشت بامها یا داخل روستا انجام می دادند عبارتند از :

آراداقالدی - قعیش قعیش - جولایا آدی - کوزآغاش - قوالاقاشده

- قرمزه یومورتا - بادام - مش داش - پله دسته -گیزلن پوپ - شار

- گردکان یا جعویز - الم یاندی - زوو - خط در چین - دوزوم - کش -

عمو زنجیر باف - اوشدو اوشدو - گل یا پوچ - قوناخ با جی - چله

قودو بئلی بئلی - آت سورمع - دغل دول - قار گوللسی

 


  

 

ترک ماتالیهایی که در بین مردم روستای بالانج رایج بود وهمیشه آنها را می خواندند

ترک ماتالی

هَپسَنه آی هَپسَنه 
هپسنه بیر قوشویدی
 
باغچایا قون موشویدی
 
بَی او‏‏
‎‎‏ُغلی گؤرموشویدی     اُخونان وورموشویدی 
مُن اُخونان بیزارام
      کتان کوینک یازارام 
کتان کوینک معل معلی
 
گَل اُخو بیزیم دیلی
 
بیزیم دیل اورمو دیلی
 
اورمودان گئلَن آتلار
 
آغزین دا یییَن چات لار
 
تات مَنه داری وِردی
 
داری نی سپدیم قوشا
    قوش مَنَ قانات وِردی 
قاناتلاندیم اوشماغا
       حق قاپی سین آشماغا 
حق قاپی سی کلیدلی
 
کلید دَوَ بوینوندا
 
دَوَ شیروان یولوندا
 
شیروان یولی سَربه سَر
 
ایچینده میمون گَزَر
 
میمونون بالا لاری
 
منی گوردی آغلادی
 
اَت گیمَه قیغلادی
 
اَت گیم دَلیک دَلیک
 
قورباغا بولوح بولوح
 
قور باغانی حاخلادیم
 
حسن بَیَ ساخلادیم

حسن بیین نَیه وار

گوی مینجیقلی آتی وار 
اَللی باتمان گوتی وار

 

 

 

 

ترجمه: 

هَپسنَه آی هَپسنَه
 
هپسنه یِه پرنده بود
 
رو درختان باغ بود
 
پسر بیک اونو دید
 
با تیر زدِش
 
من از تیرِش بیزارَم
 
پیراهن کتان می بافم
 
پیراهن کتان رو میل بافتِ
 
بیاو زبان ما را بخوان
 
زبان ما زبان اورمو (ارومیه) است
 
اسب هایی که از اورمو آمدند
 
تودهانشون پنبه دانه می خوردند
 
تات (فرد غیر روستایی) به من ارزن داد
 
ارزن را به پرنده دادم
 
پرنده به من پر داد
 
بال و پر درآوردم برای پرواز
 
برای بازکردن در حق
 
در حق بسته بود
 
کلید رو گردن شتر بود
 
شتر تو راه
 شیروان بود 
راه
 شیروان پرپیچ و خم بود 
همه جاش پر از میمون بود
 
بچه های میمون
 
منو دیدند و گریه کردند
 
پشگل تو دامنم ریختند
 
دامنم سوراخ سوراخ شد
 
قورباغه تکه تکه
 
قورباغه را صدا زدم
 
برای حسن بیگ نگه داشتم
 
حسن بیگ چی دارد
 
اسبی دارد با گردنبند آبی
 
که پنجاه من باسن دارد
 

 

 

 

   بایاتی لاری  ) آتا بابا سوزو  ، ائل و اوبا سوزو

هر وقت بایاتی می خوانم یاد مرحومه خانم سرور نوری می افتم  (یادش گرامی ، روحش شاد ) همیشه دخترهای جوان در روستا اطرافش را می گرفتند واز ایشان درخواست بایاتی می نمودند

مــــــــــن بیر قوشام یارالی 
بـــــــو داغــــــلاریـــــن مارالی 
فـــــــلـــک گــــــولــدو اوزومه 
ائــــلــــــده ن ســـــالــدی آرالی


گـــوزده ن آخارگوزیاشی 
ولله دَئــــلــــر دوز داشـــــــی 
نــــــــامــــــرده بئل بـــاغلاما 
کئسر آتـــار هــــــــــربــــاشی


گئــــــــجه گونوز دولانیر 
غــــم اوســــتوسته قــــــالانیر 
نـــــا حـــــق بــــالیق توتماغا 
تــمیز ســـــــولار بـــــــولانیر 

ایللر آچیلدی گئتدی 
آیلار تؤکولدو گئتدی 
بیر گون گلدی گنج لیگیم 
اوزومه گولدو گئتدی 

من عاشیق کتان یاخشی 
گئیمه گه کتان یاخشی 
گزمه گه یاد اولکه لر 
ئولمه گه وطن یاخشی 

عاشیق ناچار آغلاما 
پیس گون گئچر آغلاما 
بو قاپینی باغلایان 
بیر گون آچار آغلاما 
 

شالیم قارا بویاندی 
اوجو یئره دایاندی 
منیم آه ونالم دن 
چرخ فلک دایاندی 
*** 
عزیزی یم بو یارا 
گئدر قالماز بو یارا 
دوستا یاد دئمه ک اولماز 
دوست هارا دوشمن هارا 
*** 
گوزوم قالدی او قاشدا 
او کیپریکده او قاشدا 
مجنون تک دلی گویلوم 
گزیری داغدا داشدا 
*** 
من عاشیقم اهیم دیلر 
گوز یاشیم اهین دیلر 
یار ایله کئچن گونر 
اولایدی اه ایندیلر 
*** 
آراز اوسته بوز اوسته 
کباب یانار کوز اوسته 
گوی منی اولدورسون 
دانیشدیغیم سوز اوسته 
*** 
آغ الما قیزل آلما 
تاقچایا دوزول آلما 
بیلسئدیم یار گوندریب 
ساخلاردیم یوز ایل آلما 
*** 
آبی دونون آستانا 
کهلیک گیریب بوستانا 
قور خورام یاغیش یاغا 
قارا تئل لر ایسلانا 
*** 
یار قاپینی آچیبدی 
نیه رنگین قاچیبدی 
دور گل¡ بیزیم باخچایا 
گور نه گولر آچیبدی¿ 
*** 
داغ باشینی ساری گؤردی 
گؤز قامشادی تار گؤردی 
جفاسینی من چکدیم 
صفاسینی اغیار گؤردی 
*** 
داغدا دومان یئری وار 
قاشدا کمان یئری وار 
بیر جوت نار ایتیرمیشم 
سنده گمان یئری وار 
*** 
الیمده علمیم وار 
قیزیلدان قلمیم وار 
یاخیندان گوره نمیرم 
اوزاقدن سلامیم وار 
*** 
باشیمدا کلاهیم وار 
سنین تک پناهیم وار 
گوزگوردی ¡گویول سئودی 
منیم نه گناهیم وار¿ 
*** 
سؤزی سؤزدن آلان وار 
زولفون اوزه سالان وار 
گئدیرسن تئز قاییت گل 
گؤزی یولدا قالان وار 
*** 
حیط لری گولبسر 
ایچینده گوللر اسر 
من سنی چوخ ایستیرم 
سن منی بیر مختصر 
*** 
داغلار باشی قویون دیر 
آی قیز بو نه اویون دیر 
سنه موشتولوق وئریم 
آچیلان آی تویون دیر 
*** 
دردیوی دئ بیله نه 
ایش باشینا گلنه 
سیریوی دئمه کونلوم 
هر اورویوه گوله نه 
*** 
اوزه رلیک سن هواسان 
هر بیر درده دواسان 
درد قاپیدان گلنده 
سن باجادان قوواسان


بوداغلار اولو داغلار /چشمه لی ،سولو داغلار 
بوردا بیر آتلی اولوب/ گوی کشینر ،بولود آغلار


بوردان بیر آتلی گیچدی/آتین اویناتدی گیچدی 
آی کیمی شفق ساچدی/گون کیمی باتدی کیچدی


داغلارا قار دوشوبده /گورته هامار دوشوبده 
قبریمی یادلارقازیب/اهلیتم داردوشوبده


عزیزی یم غمده گول/غمده دانیش،غمده گول 
آغ گونده گولن کونول/مردایگیدسن غمده گول

 
آشدیم،آشدیم گول اولدوم/بوی آتدیم سونبول اولدوم 
بیر دیل بیلمز قوشدوم/اوخودوم بولبول اولدوم 

 

آینانی آتدیم دوزه 
شوقی دوشوب تبریزه 
شوکور الحمدا... 
ایشیمیز دوشوب اوزه 


الیمدن پیچاخ دوشدی 
بولمدیم هاچان دوشدی 
من یارا نئیله میشدیم 
یارمندن اوزاخ دوشدی 
 

آت منی گوتدی قاشدی 
سوموکلریم چاخناشدی 
گئدون آناما دییون 
منزیلیم اوزاخلاشدی


بوداغدا مارال گزر 
تئللرین دارار گزر 
من یارا نئیله میشدیم 
یارمندن کنارگزر 

گتیرمیین، یار، آدی
کؤنلوم یاردان، یارادی
من یاردان یارامادیم
هانسی عاشیق یارادی.


من عاشیق اودا، یاندی
اود توتدو، او، دا، یاندی
یار چکدی، من یئریدیم
من چکدیم او، دایاندی


من یانسام اودا، یانسین
من گدیم او، دایانسین
سنی مندن آییران
آلووا اودا، یانسین.


اولموشام یار عاشیقی
وار یارین یاراشیقی
دؤزرم یارا وورسان
اینجیدیر یار عاشیقی


گؤل چیچک یولا یولا
یاریم دؤشدؤ یولا
منی یولدان ائلدی
اؤزو گلمدی یولا


میندیرمه آتا منی
قورخورام آتا منی
من دایاقسیز قاللام
گر آتام آتا منی


گتمه بوردان بیر یانا
ساچلاریوی دارا بیر یانا
او کیمسه یه بیر یان کی
اودا سنه بیر یانا


هیجر اودونا یانینجان
من گلرم یانینجان
کشیگینده دورارام
یوخودان اویانینجا


گوش قفسده اوخوماز
کامانیم چوخ اوخوم، آز
گؤزلر شراب خومودور
بو خوم چوخ دور، او خوم آز


بولاقدان آخار سولار
باغبان گؤللری سولار
گؤل قدری بیلمیه نین
یازدا گؤللری سولار


بو دره نارین دره
گیتدیکجه نارین دره
بوردا بیر باغ سالدیم
یار گله نارین دره


آغ آلما قیزیل آلما
نیمچه یه دؤزؤل آلما
چیرکین آل نجیب اولسون
بد اصیل گؤزل آلما


باغا گیردیم ازلدن
دسته توتدوم خزلدن
بیلسیدیم وفان بودور
دوست اولمازدیم ازلدن


عزیزیم آشا آشا/
سو گلیر داشا داشا/
بیر جانیم وار ثروتیم/
اودا قربان داداشا


عزیزیم هر آیلار
هر اولدوزلار هر آیلار


باشیم جلاد الینده
دیلیم سنی هارایلار


عزیزیم وار دردیم
یوخ درمانیم وار دردیم
گؤل اکنلر گؤل دردی
من گؤل اکدیم خار دردیم


عزیزیم کیمی گؤزلر
تارچالان کیمی گؤزلر
قاشون کیمی قاش اولماز
گؤزلرین کیمی گؤزلر


بستانام تاغیم آغلار
غمدن یاپراغیم آغلار
ساغام اؤزؤم آغلارام
اؤلسم توپراغیم آغلار


چشمه لر آخارگدر،
سرچه لر اوچارگدر،
قوربانام وفالی دوستا،
وفاسیز باخار گدر.


اوجاغی یاخشی قالا
اودون قوی یاخشی قالا
نه اولار بو دؤنیادا
پیس اؤله یاخشی قالا


من عاشیق قازان آغلار
اود یانار قازان آغلار
غوربت یئرده اؤلنین
قبیرینی قازان آغلار

 

باغا گیردیم بوقانسیز   دو (شتر ) گوردو کعروانسیز          عالمه طبیب اولدوم اوزوم قالدیم درمان سیز

اولدوم آغلاماخماخدان ارخع سو باغلاماغدان                 باغدا یارپاخ قالمادی یاراماباغلاماخدان

عزیزیم باغه قره     بی قوش گوردوم باغه قره      لاله دن گوزل یوخدو   اونوندا باغ قره

 

 

 

نصیحت : بهاریزدان قیشیزا گول ساخلایین 

              جوانلیقیزدان قوجالغیزا پول ساخلایین 

              کوسولیغیزدن بارشیغیزا یول ساخلایین

 

 

 

 

 

     لای لای لار 

لای لای هایی که در روستای بالانج مرسوم بودند و مادران برای کودکان شیر خوارشان می خواندند   

لالایی ددیم یاتاسان

قیزیل گوله باتاسان   
قیزیل گول سنین اولسون

 کولگسینده یاتاسان   


لالایی دئدیم اوجادان

 سسین چیخماز باجادان 
آللاه سنی ساخلاسان 

چیچهه دن قیزیلجا دان

 

لای لای دئدیم گولونجه 
دانیشینجا گولونجه 
بالاما لای لای دئدیم 
ائللری نین دیلینجه 


لای لایینام چمن ده 
یئل اویناییب اسنده 
محبتدن داشیرام 
سن سوتومو امنده 



لای لای بالام بئشیکده 
بولبول اوخور ائشیکده 
سن یات یوخون آل گینان 
من دورموشام کئشیکده 


لای لای ائو-ائشی یینده 
یات بالام بئشی یینده 
بیر من¡ بیر دان اولدوزو 
دورموشوق کئشی یینده 


لای لایین اؤز دیلینده 
چالارام اؤز دیلینده 
روزی سی بول اولارمیش 
اولان قوزو ایلینده

 

 

 

 

 

 

 


  

 

آداب و سنن مردم بالانج درماههای پایان سال و عید نوروز

عید نوروز یکی از اعیاد ملی و باستانی مردم ایران می‌باشد که از نظر وسعت برگزاری مراسم، حالت منحصر به فرد نسبت به سایر اعیاد دارد. که با اتمام فصل زمستان و سال کهنه، همه اهالی در وجود خودش نوعی تحول و دگرگونی احساس می‌کنند که این امر همگام در ارتباط با تحول طبیعت و ناشی از آن است. این عید در میان ترکان به «یئنی گون» معروف بوده است.در بالانج استقبال از مراسم عید نوروز، معمولاً پس از پایان چله کوچک زمستان و آغاز اسفند ماه «بایرام‌آیی» شروع می‌گردید. در گذشته نه چندان دور ظاهر شدن افرادی به نام «تکم‌چی» در کوی و برزن  روستا در این ماه پیام‌آور ورود سال جدید و آغاز مراسم عید نوروز بود.«تکم‌چی‌»ها تقریباً یک ماه مانده به عید به در خانه‌ها آمده و با به حرکت درآوردن اسبابی به نام «تکم» و خواندن تصنیف‌های شاد رسیدن بهار را نوید می‌دادند. اهالی نیز  نسبت به آنها با مهربانی رفتار نموده و به قدر امکان هدایایی به آنها می‌دادند.

«تکم» شیطانکی بود که به شکل حیوان چهاردست و پا از چوب ساخته می‌شد. طول آن تقریباً 25 سانتیمتر و دست‌ها و پاهایش متناسب با این بدن و قابل حرکت بود. آن را با پارچه‌های رنگارنگ و تکه‌های آینه به طرز زیبایی می‌‌آراستند و در زیر شکم و انتهای آن چوب نازکی متصل می‌ساختند. این چوب از سوراخی که در وسط صفحه تخته‌ای تعبیه شده بود می‌گذشت و به آسانی بر روی تخته بالا و پایین می‌رفت.

تکم‌چی یا صاحب تکم، صفحه تخته را به طور افقی در یک دست نگه می‌داشت و با دست دیگر انتهای چوبی را که تکم بر آن نصب شده بود بالا و پایین می‌برد و بدین طریق مجسمه چوبی در روی تخته به حرکت درمی‌آمد و دست‌ها و پاها با برخورد به آن تخته صدایی را به وجود می‌آورد که چون ریتم و آهنگ مخصوصی داشت مثل صدای ضرب برای شنونده خوشایند می‌نمود. تکم‌چی با این حرکت دست و آهنگ و صدای تخته، آوازها و تصنیف‌هایی نیز می‌خواند. چون تکم مخصوص عید نوروز بود تصانیف و آوازها نیز همواره درباره بهار و عید سروده می‌شد و جنبه بشاراتی برای به پایان رسیدن زمستان و آمدن بهار داشت. مطلع آنها غالباً چنین بود:

بهار آمد بهار آمد خوش آمد      سیزون بو تازه بایراموز مبارک

 

 

                                                                  صیاد اوغلی
 
فردای روز سی ام بهمن ماه  ، که روز پایان " کیچیک چیله " و اولین روز از اسفند ماه است ، در باور مردم روستای بالانج ، " صیاد اوغلی " نامیده می شود .
داستان مذکور به این صورت نقل شده است که " صیاد اوغلی "  فرزند یکی از صیادان منطقه ، که با پایان یافتن " کیچیک چیله "  ، و به گمان اینکه دیگر زمستان توان خود را از دست داده و به سردی و سختی روزهای گذشته نیست ، وسایل شکار را برداشته ، و راهی شکارگاه می شود . ولی هنگام برگشتن از شکار ، وضعیت هوا دگرگون شده و برف سنگینی منطقه را فرا می گیرد و " صیاد اوغلی " راه را گم کرده و بعد از ساعتها تلاش و نیافتن راه برگشت ، از حال رفته و در زیر خروارها برف ، مدفون میگردد .
از آن طرف پدر و مادر"  صیاد اوغلی  " که از نیامدن او نگران شده است ،پدرش  به همراه روستائیان  ، به جستجوی " صیاد اوغلی " راهی صحرا می شود ،ولی هر چه می گردند او را نیافته و نا امید قصد برگشت داشتند که یکی از روستائیان ، چشمش به ستونی از بخار می افتد که از نقطه ای در وسط دشت  به هوا بلند می شود ، لذا مژدگانی به پدر صیاد اوغلی می برد که پسرش زنده است .
بدین ترتیب " صیاد اوغلی " را از زیر برف و در حالی که هنوز زنده بوده ، بیرون می آورند ، و از زبان او می شنوند که زمین گرم شده و علت زنده ماندن او هم ، گرمایی بوده که از زمین متصاعد می شده است . 
بنا بر این افسانه ، مردم روستای بالانج ، روز اول اسفند ماه را روز نفس کشیدن زمین و گرم شدن آن دانسته و اصطلاحا" میگویند که :یئره نفس گلیب . ( زمین نفس میکشد )

 

 

 

 

 

 

چرشنبه آخشامی ؛ دب لر  بالانج دا ( به زبان ترکی آذری )

 

   اسکی چاغ لاردان بری ، یئنی ایلین قارشیلاماق تورن و شانلیک لری بالانج دا گوزل دب و یاراشیق لارنان گئچیرلنیر. بایرام آیین دا دورد چرشنبه میز وار ،ایلک چرشنبه «قره چرشنبه» یا «یالانچی چرشنبه» آدلانیب، بو چرشنبه گونون هَ «چیلله قووان» دا آد وئریب لر.ایکینجی چرشنبه «کول چرشنبه» سی ، اوچونجی چرشنبه «موشتولوق چرشنبه» سی و دوردونجی  ایلین« سون چرشنبه» سی یا «آخر چرشنبه» آدلانیب.سون چرشنبه نین آخشامی «چرشنبه آخشامی » آذربایجان خالقی نین یانیندا اوزل بیر یئری وار ، بو گونون گوزل دب لری اولوب که بو قیسسا یازی دا اون لاردان سوز آپاراجاییق.

  

      بئله دییه بیلریق که «چرشنبه آخشامی» نین مراسیمی گون اورتا دان سونرا باشلانیر و عائله بیرلیق دهَ «چرشنبه بازارلیقی»نا چیخارلار و یئنی پالتار، باشماخ آلینار اما چرشنبه آخشامی نین اوزل بازارلیقی «آینا» ، «داراق» و چرشنبه آخشامی نین یئمیشانلاری اولار.

   «چرشنبه آخشامی»نین بیر باشقا دبی پای آپارماق دیر که اوغلان ائویندن قیز ائوینه آپاریلار و بو پای لار گوزل بوغچالارین ایچینه بوکولیب و بیر شانلیکله قیز ایویه گوتیرلنیر.قیز توی ائلدیقدن سونرا قیزین آتاسی چرشنبه آخشامی پای گوندرر.بالانج دا بو پایی «چرشنبه لیق » آدلاندیراللار.

  گون باتاندان سونرا هر عائله ائوینین قاباغی نا ییغناشیب و اود آچارلار و اودون اوستون دن آتلانارلار اوزللیکله قیزلار آتلاناندا دییر لر:

 

آتیل باتیل چرشنبه

بختیم آچیل چرشنبه

***

آغیرلیغیم-اوغورلوغوم اودلارا

منیم له هوپولمایان یادلارا

آغیرلیغیم اود اولسون

اوددا یانان یاداولسون

اود اوستنَ آتلاناق

هرجفایا قاتلاناق

آغیرلیغیم-اوغورلوغوم اودلارا

منیم له هوپولمایان یادلارا

***

آتیل توتول چرشنبه

چیللم توکول چرشنبه

بختیم آچیل چرشنبه

  بالانج دا «چرشنبه آخشامی» نین لاب گورکملی دب لریننن «شال ساللاماق»دیر که هر کس اوز یاخین قوهوم یا قاپی قونشی سی نا گئدیب و بیر شال باجادان ساللار، ائو صاحابی دا شالا جوراب ،بویالی یومورتا،یئمیشان باغلار اما بو دبین شانلیکه اورادادیر که ائو صاحابی شال ساللایانی تانیمی یا.بو دب اورمو دا« بئلی بئلی» آدلانار.

 

شهریارین  شعری

بایرامی دی گئجه قوشی اوخوردی 
آداخلی قیز بیک جورابین توخوردی 
هر کس شالین بیرباجادان سوخوردی 
آی نه گوزل قایدادی شال ساللاماق 
بیک شالینا بایراملیقین باغلاماق 
شال ایسته‌دیم منده ائوده آغلادیم 
بیرشال آلیب تئز بئلیمه باغلادیم 
غلام گیله قاشدیم شالی ساللادیم 
فاطما خالا منه جوراب باغلادی 
خان ننه‌می یادا سالیب آغلادی

  «فال دورماق» بو گونون بیر باشقا دبی دیر که هر کس عائله و یا قونشی دا بویوک لرین قاپی سی نا گئدیب و اونلارین سوزلریندهَ اوز ایستکلرینه آختارارلار، بو دب چوخلی قیزلار آراسیندا که هئله گلین اولماییبلار یا ائولی خانیم لار که اوشاق لاری اولماز و سونسیز اولارلار یایقین اولار. بالانج دا «چرشنبه آخشامی» اوشاقلار چاتداما آتیب و آتا بابا سوزلری یا سایاچی سوزلری دییرلر.

 

منجیق چخادی

صفر آیین آخر چرشنبه سی بیردن کوزه هرکس نیت ایلیندن سونرا بیردن منجیق آتار (دویمه سانجاق -..... ) کوزهنین ایچنده کریک سو اولا . او کوزنه نوداندان آثارلار . صاباحی هامی یخشلار بیر یره و کوزن ورلر بیر نفرن الینه که اونون باشینا چادرا اورتعلر .بیر بایاتی اوخویاندان سونرا بیردن منجیق لاردان چیخادالار

 

خدیر نبی

در میان مردم بالانج آئینی است که در  فاصله بین چله بزرگ و کوچک مراسم خدیرنبی برگزار می گردد یعنی  چهار روز مانده از چله بزرگ و چهار روز گذشته از چله کوچک  ایام خدیرنبی بشمار می رود. مردم  در این هنگام هر کس به وسع  و توانایی مالی خود   گندم و عدس و نخود وسایر دانه هایی که درایام تابستان  پس از مصرف میوه های دانه دار مثل خربزه و هندوانه و... جمع کرده اند روی اجاق تفت می دهند پس از برشته کردن دانه ها و غلات  مقدار تخم گشنیز  و شاه دانه  با آن مواد اختلاط می کنند و برای آرد نمودن مواد آن را به آسیاب می برند و آرد می کنند و یا با آس دستی  مواد را آرد می کنند و به آن «قوووت»  می گویند. (اخیراً نیز با آسیاب الکترونیکی هر کس در خانه خود مواد را آرد می کنند) . در ایام خدیر قوووت را در ظرفی می ریزند  و یک شبانه روز به خاطر خدیر نبی نگه می دارند و بعد  قوووت را  در خانواده مصرف می کنند و یا به همسایگان و خویشان و.. هدیه می کنند و در مقابل  ممکن افرادی که این هدیه را دریافت نموده اند ، ظرف قوووت  برای این که خالی به خانه هدیه کننده برگردانده نشود داخل ظرف قوووت پول نقد و یا تخم مرغ و یا حبه قند می گذارند.  و ظرف را  بر می گردانند. قوووت از بس که دارای مواد کانی و  انواع مواد مغذی درش  و جود دارد در ایام زمستان تامین کننده بسیار خوبی  برای سلامتی افراد بخصوص میانسالان می باشد قوووت را برای اینکه راحت تر مصرف شود با آب و یا شیره انگور و یا  با عسل ویا اینکه با کره حیوانی مخلوط می کنند ومصرف می نمایند. ضمنا   بر این باورند که درخدیر (خضر پیامبر) زمستان را اعلام و با پایان این ایام زمستان پایان می یابد و بالاخره بر این باورند که خدیر نبی در یکی ازاین ایام می آید و به منازل و اصطبل ها وسایر مکان ها سر می زند و یا از محل هایی گذرمی کند و مایه خیر و برکت می شود و برای همین منظور زنان منطقه قووت " govot " مهیا می کردند و در جایی که دوراز دسترسی افراد باشد می گذاشتند تا خدیر به هنگام گذر کردن اثری از خود بر آن بگذارد. بالاخره زنان در این چند شب و روز قووت " govot " را رویت می کردند اگر ردی و اثر اعضای بد نرا  په روی آن مشاهده می کردند و یقین می کردند که خدیر آمده و دستهایش روی قووت " govot " زده است از آن بعنوان تبرک به همسایگان وقوم خویشان تقدیم می کردند . وضمنا قووت نمکی را به دختران دم بخت می دادند و عقیده بر این داشتند چون این قوت باعث تشنگی اینها خواهد شد شب درخواب هرکس برای رفع تشنگی آنها برایشان آب بدهد  با آن عروسی خواهند نمود

خدیر نبی حقینده

خدیرا خدیر دئیرلر

خدیرا چراغ قویار لار

من خدیرا نئله یم

آیاغین قوجاقلایم

باشینا اورمک سالیم

 خان ایاقا اورسانان

خدیری یولا سالسانا

خدیر اوئره نی اوگرلر

وئرمینی سوگرلر

 


ائل تقویمینده اساس قیش یئتمیش گوندن عیبارتدیر:


 40 گون بؤیوک  چیلله دیر دی ‌آیی ‌نین اولیندن  بهمنین  اونونا  کیمی
 20 گون کیچیک  چیلله او دا بهمنین اون بیریندن سونونا کیمی
10  گون ده قاری ‌ننه چیلله ‌سی او دا ایسفندین بیریندن اونونا کیمی


آذربایجان نیسبتا سویوق اؤلکه‌ دیر. قارلارا وئریلن آدلاردان دا همین مسئله آیدین اولور. تاتلارین برف -ی و عربلرین بفر-ی قارشیسندا بیز ده گؤرون نئچه آد وار:


قار، قیروو ، سولوقار ، آلاچار پوو، قوش‌ باشی، بئچه ‌باشی، کئچی قیران، دانا قیران،

ائششک قیران و ....


ایسفند آیی‌نین قارلارینا دا قار یئین دئیرلر، چونکو بو آیداکی قارلار بیر-ایکی گوندن چوخ دوام گتیرمز ، اریر، گئدر و اریدیکجه ده اؤزوندن قاباق  یاغان قارلاری ارید ر.  قاریئین قارلارین دا هره‌ سینین بیر آدی وار:


موشتولوقچو قار، بیلدیرچین قاری، قارقا قاری، سرچه قاری، چرشنبه قاری.

 

چیلله گئجه سی (شب یلدا )

 

چیلیلی

در روستای بالانج شب یلدا را جشن می گیرند و برای شب یلدا حتما بایستی هندوانه داشته باشند که خوردن هندوانه  سلامتی آنهار را تا چیلله دیگر تضمین می نماید وحلوای گردویی و پشمک  نیز به همراه آجیل ، انگور(مه لاخ ) ،گردو، کشمش ، سیب سرخ و سفید  و از سایر میوه ها در سر سفره شان می گذارند بیشتر خانوارها غذای شام آنها کوفته می باشد  و  ضمنا دلمه برگ مو می پزند و در سر سفره می گذارند و اعتقاد دارند که با خوردن این غذا باغات انگور درفصل سرد از گزند سرما در امان خواهند بود قبلا همه تنقلات را در سینی بزرگ می چیدند و روی کرسی می گذاشتند و همراه با قصه گفتن تا نیمه های شب مشغول خوردن می شدند و خانو اده ها در منزل بزرگ خاندان جمع می شدند

 


 

 

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ